این شعر رو برای پدربزرگم گفتم.چند سالی هست که فوت کردند...
|
|
باباجون چند شبه دل
هوای تو را داره،چه کنم؟
با درد تنهایی و زاری چه کنم؟
یاس تو باباجون،
چند صباحی ست که پژمـــــــــرده شده
دلش خیلی وقت است که افسرده شده
*******
گاهی دل بهانه ها می گیرد
یاد تو که افتاد،
انگاری که دل می گیرد...
اشکی از گوشه چشم سرازیر می گردد
روی گونه های تر من،
مهمانی می گیرد...
*******
باباجون از وقتی رفتی تو،
یاس تو تنها ماند
توی کوچه های دل او
نام تو تنها نام
*******
بابا جون در آخر،
به یاد سهراب برایت گویم:
تو مرا یاد کنی یا نکنی،
من به یادت هستم...
معصومه کهندانی
نظرات شما عزیزان:
zahra kheirolahi 
ساعت12:07---22 دی 1390
عزیزم قشگ بود بیا انجمن دلمون برات تنگ شده آپم بیا و کامنت برام بذار
سلیمی 
ساعت22:48---16 دی 1390
احساستو دوست داشتم اما فکر کنم باید روی محذوفاتت بیشتر کار کنی
راستی تو چرا انجمن نمیای دختر گل ؟
پاسخ:سلام.انشاا... بعد از امتحانا میام
|
|
|
|